يزد چگونه دارالعباده لقب گرفت؟
یک پژوهشگر فرهنگ یزد معتقد است كه دارالعباده بودن یزد، يك عنوان تاریخی است كه ريشهي آن به عهد قاجار بازميگردد و ارتباطي به عبادت كردن مردمان اين ديار ندارد.
علی اکبر شیرسلیمیان با اشاره به تبعيد برخي از امرا در دوران قاجاريه به يزد، ميگويد: از آنجايي كه افرادي كه خواستار تبعيد به محلي براي عبادت بودند، به يزد فرستاده ميشدند، پس از مدتي با تعدد اين گونه تبعيدها به يزد، از اين ديار به عنوان دارالعباده ياد ميكردند و به اين عنوان لقب گرفت.
وی به نمونههايي از اين قبيل تبعيدها اشاره و عنوان ميكند: “آمیرزا علی آقای ترک” شاعر نابینای یزدی و “آمیرزا سلیمان نائینی” که اكنون قبر هر دوی آنها در بقعه آخوند ملااسماعیل قرار دارد و همچنین مرحوم “آمیرزا مهدی کرمانشاهی"، همگي از جمله علمايي هستند كه حکومتها براي دور كردن آنها از تماس با مردم و پيشگيري از بروز تحركات ضد حكومتي، آنها را به يزد تبعید کردند.
شیرسلیمیان به اشاره به اين كه آيت الله شهيد صدوقي سومين شهيد محراب از نوادگان “آمیرزا ملامهدی کرمانشاهی” هستند، ميگويد: ملامهدی کرمانشاهی، از علمايي است که خانواده صدوقی مدعی هستند که وي از نسل “محمد بن علی صدوق” است.
وي همچنين در اين رابطه به اقامت اجباري آخوند “ملاجعفر کرباسی” که اصالتاً خراسانی بوده در يزد اشاره ميكند و ادامه ميدهد: اين عالم وارسته كه اكنون مدفون در بقعهاي در مقابل پارک وحشی بافقی در يزد است، در زمان نادرشاه از اصفهان به يزد تبعید شده است.
به گفته اين پژوهشگر يزدي، در دوران قاجار نيز اگر ميخواستند كسي را با احترام تبعيد كنند از وي در مورد محل تبعيدش سئوال ميكردند كه معمولاً افراد با توجه به سوابق آرامش تبعيدشدگان به یزد، فضاي تجارت و کسب و کار در بين اهالي اين ديار و تلاش براي كسب و ارتزاق روزي حلال و نيز دوري مردمان آن از درگيري و دعوا، اين محل را براي سپري كردن دوران تبعيد خود برميگزيدند.
شیرسلیمیان به تاثير متقابل علماي تبعيدي و مردم يزد نسبت به يكديگر اشاره ميكند و ميگويد: اين علما كه غالباً در زمرهي علماي برجسته و مجتهدين مسلمان بودهاند، نه تنها بر مردم اين ديار تاثيرگذار بودهاند بلكه چنان با يزديها مانوس شدهاند كه ديگر یاد وطن نکنند و تا پايان عمر در اين ديار اقامت گزينند.
وي اذعان ميكند: با توجه به این که علما به تدریج در قرون مختلف به یزد آمدند و بعضاً نيز از علمای تراز اول كشور نيز بودند، به تدريج از يزد به عنوان دارالعباده يعني محلي براي عبادت افراد ياد ميكردند و به همين نام نيز مزين شد.
شیرسليميان معتقد است؛ شايد يكي از علل اين كه بسياري از آثار باستاني در اين ديار پس از قرنها هنوز مورد تعرض قرار نگرفته و تقريباً سالم باقي مانده است، محيط بستهي آن بوده باشد كه حكومتها نيز از اين فضا براي محدود كردن علما و در امان بودن از تحركات آنها، استفاده ميكردند.
وي ادامه ميدهد: هر چند كه در يزد مسجد جامع فهرج به عنوان قديميترين مسجد جامع ايران متعلق به قرن اول هجري وجود دارد ولي اين كه در ذهن مردم اين طور جا افتاده است كه مردم یزد، مردماني بسيار عابد، زاهد و پرهیزگار هستند و به همين دليل نيز يزد دارالعباده شده، این گونه نيست و نبايد یزد را از لحاظ مذهبی در سطح کشور خیلی ممتاز مطرح كرد.
این پژوهشگر فرهنگ يزد تاكيد ميكند: البته مردم يزد از گذشته تاكنون، مردمي آرام و نجيب و اهل عبادت بودهاند و امروزه نيز ساكنان اين ديار اعم از زرتشتي و مسلمان به صورت مسالمتآميزي در كنار يكديگر زندگي، كار و عبادت ميكنند.
شيرسليميان در پايان نيز يزد امروز را متفاوت از يزد 50 يا 70 سال قبل ميخواند و ميگويد: يزد ديگر مانند گذشته يك شهر بكر نيست بلكه تحت تأثیر فرهنگهای مختلف مهاجران به اين ديار قرار گرفته است.
“حسین مسرت” يكي ديگر از پژوهشگران فرهنگ يزد نيز به تاريخچه ملقب شدن يزد به عنوان دارالعباده اشاره و در اين خصوص در گفتوگو با خبرنگار ايسنا – منطقه يزد، تصريح ميكند: براساس کتاب “تاریخ یزد” تألیف جعفری در قرن ششم هجری و پس از شكست علاءالدوله کالنجار در جنگ با سلجوقیان، وي از حاكم اصفهان میخواهد كه او را به يزد تبعید کند تا اين مكان به عنوان دارالعباده وي باشد و در واقع از آن دوران يعني سال 500 هجري قمري عنوان “دارالعباده” به يزد اطلاق ميشود.
وي در اين مورد اضافه ميكند: البته علاءالدوله پس از تبعيد به يزد اقداماتي را در خصوص ساخت بخشهایی از مسجد جامع كبير يزد انجام ميدهد و اين مسجد را گسترش میدهد.
به گفته مسرت، هرچند علاالدوله، حاکم و انسانی شریف و مؤمن بوده ولي مدفن وي در يزد نامعلوم است اما با اين حال، دو تن از دخترانش پس از مرگ، در قسمت ورودی مسجدجامع به شبستان جدید دفن میشوند.
اين محقق يزدي ادامه ميدهد: در کتاب تاریخ جدید یزد تاليف احمد کاتب یزدی نيز در اين باره نوشته شده است كه با سقوط دولت غزنويان و روي كار آمدن دولت سلجوقيان، “سلطان جلالالدين ملکشاه سلجوقی” از خراسان به عراق(اراک امروزی) آمد و پس از تصرف آذربایجان، به اصفهان عزيمت كرد.
وي اظهار ميكند: كاتب يزدي در اين كتاب مينويسد كه علاءالدوله که حاکم اصفهان بود، سلطان را استقبال كرد و پیشکشهايی را به وي تقديم كرد و در مقابل نيز سلطان ملکشاه، او را که از سلاطین آلبویه بود، تعظیم کرد ولي شرم داشت که اصفهان را از او بگیرد بنابراين به طرف بغداد لشكركشي كرد و پس از سه سال به فارس مراجعت كرد ولي همچنان هوای اصفهان را در سر داشت لذا به علاءالدوله اعلام كرد كه احترام تو بر من واجب است ولي اگر صلاح است، اصفهان را بمن بده تا در عوض هر جای دیگر که میخواهی را به تو بدهم.
مسرت ميگويد: بنا بر نوشتههاي اين كتاب وقتي اين درخواست از علاءالدوله ميشود، وي اطاعت از ملك شاه را قبول ميكند و ملك شاه نيز به دليل خرسندي از اين موضوع، دختر عم خود سلیمانشاه ارسلان خاتون را به نامزدي وي در ميآورد و یزد را به عنوان عبادتخانه علاءالدوله به وي ميدهد و او را به همراه همسر و همراهانش روانه يزد ميكند.
به گفته اين پژوهشگر، البته نام یزد، از كلمه ایزد و فرشته یَزِد، گرفته شده است و به عبارتي اين شهر همیشه به عنوان شهر پاکیها شناخته ميشده است.
منبع: ایسنا